مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

مهرسا فرشته آسمانی

دایی مهربانم

سلام دختر عزیزم، امروز جمعه 29 آبان بود، بازم سرنوشت یه عزیز دیگه رو ازمون گرفت، دایی نازنین من قدرت، خیلی خوب بود، اصلا توی فکر هیچکس نبود که به این زودي ترکمون کنه، سه شنبه 26 آبان 94 ساعت 5 با بالا رفتن قندش با پای خودش رفت بیمارستان ساعت 6 تمام کرد به همین راحتی در اثر یه کوتاهی پرستار که میتونست وقتی دید قندش رفته بالا با رسیدگیش، قندش رو بیاره پایین اما کوتاهی کرد، چهارشنبه صبح بابا تورو برد خونه بابایی رمضان بعد ساعت 11 رفتیم وادی السلام، پس از شستشو اجازه دادن جنازه رو ببینیم چه راحت خوابیده بود، انگار نه انگار از بین رفته بود دلمون براش تنگ میشه، هر روز از جلوی خونه بابایی رد میشد، هر وقت تو رو میدید لبخند میزد بغلت می کرد خیلی دوست...
30 آبان 1394

15 ماهگی

سلام دختر گلم امروز دوشنبه 25 آبان بود ، توی این مدت وقت نکردم بیام برات بنویسم حسابی سرم شلوغه، بعد ازت فوت زن دایی بابا دایی علیرضای من که توی آمریکا زندگی می کرد این اواخر دیالیز میشد اومد ایران حالش بدتر شد فوت کرد یه مدت درگیر مراسمش بودیم، بعد از اون ماجرا دخمل گلم توی یکسالو 20 روزگی به طور اتفاقی راه افتاد، یه شب خونه بابایی شون بودیم منو مامانی داشتیم حرف میزدیم که دخملی از حسادت یه دفعه پا شد راه افتاد همه ما تعجب کردیم و این شد که مهرسا گلی بدون هیچ مقدمه ای راه افتاد از اون به بعد هم کار من این شد که مواظبت باشم اتفاقی برات نیافته، خداروشکر به وسایل خونه دست نمیزنی شیطونی نمی کنی فقط میری توی کابینت سبد و ابکشارو میاری بازی می کن...
25 آبان 1394
1